صفحه 1 از 1

بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱, ۱۱:۲۴ ق.ظ
توسط yasna
نظرکاربران ومدیریت محترم سایت چیه که کاربران بهترین خاطره یا مطلب خنده دار زنبورداری را درسایت بزارن که کمی ازحالت کلیشه ای در بیاد:مثلا با دوستم رفتیم تویه مغازه شلوغ که عسل طبیعی میفروشه نوبت ما که میرسه میگه شما هم عسل میخواین!په نه په دو تازنبوریم اومدیم استخدام شیم تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱, ۷:۲۹ ب.ظ
توسط jamshid
سلام
با تشکر از دوست عزیز در زنبورداری حاطرات تلخ و شیرین زیاد هست در تیر ماه امسال سال 91 یه نیش از زنبور خوردم که هر وقت به یادش میافتم خنده ام میگیره
نقاط زیادی از بدن در معرض نیش زنبور میباشد اما جایی از بدنم را نیش زده که برای کمتر زنبورداری اتفاق افتاده
چون در حین بازدید معمولا از کلاه استفاده نمیکنم درب یه کندچه را باز کردم تا شربت کمکی بدم همزمان مشغول جویدن آدامس بودم ناگهان یه زنبور مانند موشک مستقیم رفت توی دهانم و نیش مبارکش را کنار زبانم فرو کرد پسرم نیش را از کنار زبانم در آورد اما چون بدنم عادت به نیش داشته هیچگونه مشکلی برام نشده
جای نیش معمولا درد آوره اما هر جای بدنم نیش بخورد با اینکه درد داره ولی جایش را طوری فشار میدم انگار زهر بیرون میاد لذا نه درد و نه ورم میکنه

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱, ۱۱:۱۸ ب.ظ
توسط apis
سلام
زمانی که توی خدمت سربازی بودم هر کاری می کردم که بتونم ایه مرخصی ای بگیرم و یه چند روزی خونه استراحت کنم نمی شد
تا اینکه از فرمانده یه 2 ساعت مرخصی فوری گرفتم و رفتم سراغ زنبور هام
ظاهراً زنبور ها هم می دونستن کجا رو نیش بزنن
درست زیر چشم روی پلک
2 تا نیش حسابی
بعد 2 ساعت که برگشتم پادگان سرم شبیه یه توپ فوتبال شده بود که اعزام شدم به بهداری و اونها هم برام چند روز مرخصی استعلاجی نوشتن
تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱, ۱۰:۴۴ ق.ظ
توسط peymanbee
سال 2009 بعد از ارایه سمینار در دانشگاه محل تحصیلم در مورد CCD وکلی سوال وجواب و پذیرایی و این چیزا همه با هم از درب ساختمانی که سمینار برگزار شد خارج میشدیم.چشمتون روز بد نبینه!!! یهو یه دسته بزرگ زنبور عسل حمله کردن به جمعیت و نیش زدن. جالب اینکه به جز چند نفر بقیه از زنبور تا ان روز فقط عسلش رو خورده بودن!!!
تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱, ۷:۱۰ ب.ظ
توسط yasna
دقت کرد کردین تو سریالهای ایرانی شب که میشه زن وشوهرشب اول عروسیشون دعواشون میشه بعد مرده میره رو کاناپه میخوابه فرداشم زنه میره ازمایشگاه میگن بار داری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!





به این میگن گرده افشانی....

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱, ۷:۱۴ ب.ظ
توسط yasna
به قل مراد میگن شما به اون حشره ی زحمتکش که روی گلها میشینه وگرده افشانی میکنه و شهد جمع میکنه چی میگید؟


میگه بهش میگیم ای حشره زحمت کش خسته نباشی

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۱, ۹:۱۸ ق.ظ
توسط hamed
سال اول زنبورداریم با دوستم 4 تا کندو خریده بودیم که یکیش خیلی نیش زن بود جوری که از فاصله 10 متری هم دنبالت میکردن هر وقت میخواستیم بازدیدش کنیم کلی استرس داشتیم و کلی نیش میخوردیم یه روز حسابی خودمون رو پوشوندیم هر دوتامون دو تا شلوار و دو تا پیراهن پوشیدیم و با خیال راحت رفتیم سراغ زنبورا انصافا اصلا نتونستن کاری کنن و منم به زنبورا میخندیدم دوستم بازدید میکرد و منم یه قاب تو دستم بود اطراف سرم کلی زنبور بود تا اینکه نمیدونم یکیشون از کجا فهمید من دمپایی پامه رفت و پامو نیش زد یه دفعه دیدم تمام زنبورا از روی سرم رفتن و پامو نیش زدن تو یه لحظه کوتاه بیشتر ار 10 تا نیش خوردم با قابی که تو دستم بود میدویدم و داد میزدم کلی دویدم تا زنبورا ولم کردن حالا شما تصور کنید مثلا زنبورداری رو که یه قاب زنبور تو دستشه و پا به فرار گذاشته تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۸:۰۲ ب.ظ
توسط yasna
یه قورباغه با یه زنبور ازدواج میکنه بهش میگه قور قور قور قوربونت برم زنبوره میگه وظ وظ وظ وظیفته

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۱۱:۵۸ ب.ظ
توسط yasna
به قل مراد میگن اولین نفری که به خانه خدا رفتت کی بود گفت{هاج زنبور عسل}

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۱۲:۳۷ ق.ظ
توسط yahyabasami
همین پارسال بود . کندوهامون رو برده بودیم کوه . وضعیت شهد خوب بود . ما هم کندو ها رو ول کرده بودیم به امان خدا . فقط هفته ای یه بار میرفتیم تانکر رو برای زنبورا آب میکردیم و برمیگشتیم ( 50 کیلومتر) تا اینکه آقا خرسه ( شایدم خانم خرسه ) محل کندو هامون رو پیدا کرد و ضربه خودش رو به ما زد . تا سرکشی بعدی که به زنبورها داشتیم حدود 9 تا از کندوهای دوستمو شکسته بود. (شکر خدا به کندوهای من کاری نداشت تصویر) . منم به دوستم گفتم باید خرس رو بکشیم . اونم گفت نه بذار یه بلایی بدتر از کشتن میخوام سرش بیارم . خلاصه از اون شب به بعد کار ما شد نگهبانی کندوها تا آخر فصل شهد تو این مدتم این خرس بد ذات هر شب تا نزدیکیهای کندوها میومد و چون بوی آدم رو میشنید جلو نمیومد . حالا اینو بگم تنها سلاح های ما یه چوب دست و یه ساطور کند بود تصویر . یه روز صبح زود که بلند شدم و اطراف و نگاه کردم خرس رو دیدم که داره از کوه بالا میره . بیچاره کل شب رو منتظر بود و داشت دست خالی برمیگشت. منم دوستمو بیدار کردمو گفتم بیا اینم خرس ببینم چکارش میکنی . اونم فورا بلند شد و چوب دستشو برداشت و شروع کرد به طرف خرس دویدن . در حین دویدنم مدام به خرس فحش میداد که بی شرف چرا فقط کندوهای من !!!!!) خرس بیچاره هم که شکه شده بود چند بار عقب رو نگاه کرد و به سرعت از دست دوستم فرار کرد. البته فاصله خرس خیلی دور بود وگرنه اگه نزدیک بود و دوستم نزدیکش میشد با یه کشیده میتونست دوستمو بکشه . دوستم که برگشت گفتم چکارش کردی . ر اونم گفت حال کردی چکارش کردم !! با این فحش هایی که من نثارش کردم دیگه عمرا بیاد این طرفا . حالا جمع کن بریم . چند تا کار اداری دارم. ما هم با خیال راحت بر گشتیم شهر خودمون. انصافا خرسه تا چند روز نا پیدا بود . ولی بعد چند روز دوباره برگشت و اینبار یکی از کندوهای منم شکست !!!

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۱۰:۲۰ ق.ظ
توسط yasna
یک زنبور دار سنتی استان کردستان برام تعریف میکرد که کندوهاشو به ار تفاعات بلند شاهو میبرده که دست بر قضا اقا خرسه به کندوها راه پیدا میکنه وچند تا از کندوهاشو 100در صد تخریب میکنه از یه نفر مشورت میخواد که چکار کنه یارو بهش یه مین میده ومیگه سر راه اقا خرسه کار بذار میگفت این کارو کردم بعد چند روز رفتم دیدم اقا خرسه تیک پاره شده وسرش 200متری زنبورا افتاده. البته ما این کارو نمی پسندیم وتوصیه هم نمیکنیم چون حیونا نیز خدای دارن و حق حیات



بهترین راه برای فراری دادن خرس شغال گرازوحشی و.... بستن قوطی وحلب به هم دیگه ورشته کردن انها در اطراف زنبورستان است که وقتی باد بخوره یا وقتی بدن جانوران به انها بخوره صدای بلندی میکنه و فراریشون میده ما برای محافظت از باغات توت و زنبورا از حیوانات این کارو میکنیم که غالبا جواب میده

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۱۱:۱۳ ق.ظ
توسط mehdi66
yasna نوشته شده:یک زنبور دار سنتی استان کردستان برام تعریف میکرد که کندوهاشو به ار تفاعات بلند شاهو میبرده که دست بر قضا اقا خرسه به کندوها راه پیدا میکنه وچند تا از کندوهاشو 100در صد تخریب میکنه از یه نفر مشورت میخواد که چکار کنه یارو بهش یه مین میده ومیگه سر راه اقا خرسه کار بذار میگفت این کارو کردم بعد چند روز رفتم دیدم اقا خرسه تیک پاره شده وسرش 200متری زنبورا افتاده. البته ما این کارو نمی پسندیم وتوصیه هم نمیکنیم چون حیونا نیز خدای دارن و حق حیات



بهترین راه برای فراری دادن خرس شغال گرازوحشی و.... بستن قوطی وحلب به هم دیگه ورشته کردن انها در اطراف زنبورستان است که وقتی باد بخوره یا وقتی بدن جانوران به انها بخوره صدای بلندی میکنه و فراریشون میده ما برای محافظت از باغات توت و زنبورا از حیوانات این کارو میکنیم که غالبا جواب میده

یا خدا
مین؟؟؟
چه خبره؟؟؟؟
خداروشکر منطقه ما خرس و این جونورا دیگه نیست وگرنه باید میرفتیم دنبال مین و موشک

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۱۲:۰۱ ب.ظ
توسط mohammad0571
yasna نوشته شده:یک زنبور دار سنتی استان کردستان برام تعریف میکرد که کندوهاشو به ار تفاعات بلند شاهو میبرده که دست بر قضا اقا خرسه به کندوها راه پیدا میکنه وچند تا از کندوهاشو 100در صد تخریب میکنه از یه نفر مشورت میخواد که چکار کنه یارو بهش یه مین میده ومیگه سر راه اقا خرسه کار بذار میگفت این کارو کردم بعد چند روز رفتم دیدم اقا خرسه تیک پاره شده وسرش 200متری زنبورا افتاده. البته ما این کارو نمی پسندیم وتوصیه هم نمیکنیم چون حیونا نیز خدای دارن و حق حیات



بهترین راه برای فراری دادن خرس شغال گرازوحشی و.... بستن قوطی وحلب به هم دیگه ورشته کردن انها در اطراف زنبورستان است که وقتی باد بخوره یا وقتی بدن جانوران به انها بخوره صدای بلندی میکنه و فراریشون میده ما برای محافظت از باغات توت و زنبورا از حیوانات این کارو میکنیم که غالبا جواب میده

از نظر من كارتون اشكال داشته اگه زنبورا زنده اند و حق حيات دارن خرس هم حق حيات داره اونم زندس و از روي غريزه به زنبورا حمله ميكنه شما بايد راه ديگه رو انتخاب ميكردين

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۲:۴۵ ب.ظ
توسط ebraahimiyan
هنوز تو حال هوای جنگ هستن .
احتمالا یه سنگر با مسلسل هم هست واسه دزدا تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۶:۰۵ ب.ظ
توسط yahyabasami
yasna نوشته شده:یک زنبور دار سنتی استان کردستان برام تعریف میکرد که کندوهاشو به ار تفاعات بلند شاهو میبرده که دست بر قضا اقا خرسه به کندوها راه پیدا میکنه وچند تا از کندوهاشو 100در صد تخریب میکنه از یه نفر مشورت میخواد که چکار کنه یارو بهش یه مین میده ومیگه سر راه اقا خرسه کار بذار میگفت این کارو کردم بعد چند روز رفتم دیدم اقا خرسه تیک پاره شده وسرش 200متری زنبورا افتاده. البته ما این کارو نمی پسندیم وتوصیه هم نمیکنیم چون حیونا نیز خدای دارن و حق حیات



بهترین راه برای فراری دادن خرس شغال گرازوحشی و.... بستن قوطی وحلب به هم دیگه ورشته کردن انها در اطراف زنبورستان است که وقتی باد بخوره یا وقتی بدن جانوران به انها بخوره صدای بلندی میکنه و فراریشون میده ما برای محافظت از باغات توت و زنبورا از حیوانات این کارو میکنیم که غالبا جواب میده


تنها چاره مراقبت حضوری از کندوهاس. خرس خیلی از انسان میترسه و صرف حظور برای فراری دادنش کافیه - ولی توصیه من به دوستان اینه که اگه خرس رو سر کندوهاتون و در حال خوردن عسل دیدین هیچ وقت سعی در فراری دادن اون با دست خالی و سنگ یا چوب نکنین چون اون موقع فوق العاده خطرناکه و میتونه به راحتی یک انسان رو بکشه . بهر حال خود من راضیم که خرس همه ی کندوهام رو بشکنه ولی حتی یک شان از کندوهام رو دزد نبره . خرس شرف داره به دزد تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: پنج‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۵۷ ب.ظ
توسط mehriz
روزی رفتم شرکت تعاونی زنبورداران و یک کلاه نوع و جدید خریدم

فردایش رفتم سر کندو و رفتم دودی را روشن کنم که هر کاری کردم نشد

رفتم یه خرده الکل ریختم به محتویات دودی و اینبار روشن کردم و زمانی که کبریت را زدم ناگهان هُری یه آتش بزرگ دودی زد و بالاخره دودی روشن شد

وقتی رفتم سر کندو در کندو را باز کردم زنبوران عصبی بودند و یک دفعه ریختند سرم

یکهو دیدم یه زنبور تو اومده و بینی ام را بیش زد

توجه کردم دیدم حرارت آتش کلاه را سوراخ کرده

حالا دوباره چند تا زنبور آومدن تو و حالا بدو کی ندو و سرو صورتم را با دست گرفتم و اونقدر دویدم و راست رفتم تو درخت و دستم ضربه شدید دید و تا چند روزنتوانستم به کندویم سر بزنمتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲, ۵:۵۳ ب.ظ
توسط vch
زنبورامون رو برده بودیم حمیدآباد ساری، یه زنبوردار از کردکوی زنبوراشو آورده بود نزدیکیا ما، اونجا باهاش آشنا شده بودیم. آدم باتجربه ای بود، اگر سوالی داشتیم پیشش میرفتیم اون هم گاهی پیش ما میومد، از کلاه استفاده نمی کرد و یک شلوار زنبور داری سفید پاش بود. یک روزی که پیش ما اومد، داشتیم زنبورا رو بازدید میکردیم همینطور با اون بنده خدا هم صحبت میکردیم که در حین صحبت کردن برگشت به ما گفت: ببخشید، ناگهان دیدیم دست گذاشت به کمرش کش شلوارشو کشید و ما باتعجب دیدیم یه زنبور از تو شلوارش پروازکنان اومد بیرون ماهم کلی خندیدیم تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۲, ۹:۴۳ ب.ظ
توسط ilam
من بنده خدا 2 ساعت تیپ کرده بودم واماده شده بودم واسه عروسی .
همین ک پامو از در گذاشتم بیرون یکی از زنبورام اومد واز توی همه جای بدنم اومد رو بینیم نشت ودقیق روی بینیمو نیش زد.
حالا منو باشو ی بینی ک 100 کیلو افزایش حجم داشته. اینقد ورم کرده بود ک خدا شاهده پسرداییم منو نشناخت.
حالا منو باش ک تو عروسی ی دستمو گذاشتم رو بینیم تا کسی نبینه اما از هر کجاش ک دست میذاشتم روش نصفش بیرون بود .واین همه فامیل ک زوم کرده بودن روم .
اب شدیم رفتیم تو زمین.
هنوز ب هنوز ه میفتم یادش از خنده میترکم. تصویر

Re: بهترین خاطره و اتفاقات خنده دار زنبورداري

ارسال شده: یک‌شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲, ۱۲:۴۰ ب.ظ
توسط avrinasal
با سلام وعرض ادب و احترام خدمت دوستان عزیز و زنبورداران گرامی اتفاقات جالبی که برا دوستان افتاده بود رو خوندم گفتم جاشه که یه خاطره هم ما بگیم درسته ما خاطره زیاد داریم ولی یکی رو به انتخاب میگم حدود 10 یا 12 سال پیش بود که ما در یکی از شهر ها زنبور گذاشته بودیم دوستان باید ببخشید نمیتونم به دلایلی اسم شهر و منطقه رو بگم
تقریبا عید بود اگه درست یادم بیاد منم مشغول موم دهی به زنبورها بودم که یهو دیدم چند تا ماموربا یه ماشین رسیدند تعجب کردم اینها چی کار میکنند تو زنبورستان ؟ منو صدا کردننداقای فلانی گفتم بله شما باز د اشتید گفتم چرا ؟؟ گفتند بقیشو پاسگاه میفهمید خلاصه ما رو دستبند زدند و بردند پاسگاه اون منطقه تا رسیدیم دیدم همسایه باغ ما اونجاست تا منو دید گفت خودش کار اینه !من تعجب کردم چی کار منه خلاصه یه سروان اونجا بود که به من گفت از شما شکایت شده که زنبورهای شما محصول این اقا رو نوش و جان کردند حالا باید خسارت بدید با شنیدن این حرف من زدم زیر خنده که سروانه یه جیغی زدو گفت خجالت بکش اینجا پاسگاه به چی میخندی ؟ گفتم بابا مگه زنبور گوسفنده که گل بخوره زنبور از شیره گل استفاده میکنه و تازه این اقا باید از من تشکر کنه و یه چیزی هم دستی بده چون زنبورها دارند باغش رو گرده افشانی میکنند با گفتن این چیزها جناب سروانه عصبانی شد و گفت که من بازداشتم حالا نشونت میدم که کی دستی میده اقا من هر چی گفتم چون تو اون منطقه غریب بودم به حرفم گوش ندادن و حرف اونو قبول کردند من انداختن باز داشتگاه خلاصه شبو اونجا بودیم چون پنجشنبه بود و همه جا تعطیل جمعه هم تعطیل شنبه ما رو بردند دادگاه اقا من بگو داشتم خفه میشدم ار درد که چرا اینها یکیشون سواد هم ندارند که بدونند چی به چیه اقا رفتیم دادگاه قاضی دستور دادکه از جهاد کارشناس بفرستند تحقیق کنه کارشناس اومد و تا فهمید جریان چیه گفت خجالت بکشید این چه برنامه ای درست کردید اینو چرا نگه داشتید ولش کنید ابروی ما رو بردید خلاصه نتیجه تحقیقات این شد که مزرعه این اقا رو آفت زده نه زنبور .و محصولاتش رو سمپاشی نکرده بود حالا با شنیدن این حرف همشون افتادن به دست و پای من این ماچ کن اون ماچ کن که شرمنده ایم ببخشید حالا من از اون اقا شکایت کردم و اون افتاد به جای من تو بازداشت خلاصه سرتون رو درد نیارم شب همه روستا اومدن با شیرین تو چادر که تو رو خدا از شکایتت بگذر و رضایت بده ما رو نمک گیر کردندو ما رفتم فردا صبح رضایت دادیم و بهش گفتم که مرد حسابی اخه زنبور مگه گل میخوره ؟ اونم گفت که شرمنده ام اهل ده بهم گفتند که زنبور های شما خورده اند بعد هم عذر خواهی کرد و اومدیم پیش زنبورها خلاصه دوستان به خاطر این اقا و رئیس پاسگاه که هر دواطلاعاتشون ظعیف بود ما طعم بازداشت رو کشیدیم جالب اینه که بعد اون روز با اون همسایه باغ شدیم دوستای صمیمی و رفت اومد داشتیم تا زمانی که اونجا بودیم الانم چند سالی گذشته و خبر زیادی ازش ندارم انشالله هر جا که هست سالم باشه امیدوارم که خوشتون اومده باشه سالم و سربلند باشید تصویر